در سبک مینیمالیسم، از نور طبیعی برای روشنایی استفاده میشود. در نتیجه فضاها عملاً کم نور و پر سایه هستند، و تابش نور از کف فضا به دیوار یا ستون مطلوب است. فرمهای خالص با احجام افلاطونی ترکیب شده و سازه، در آب کم عمق قرار میگیرد. در این سبک، تزئینات به حداقل میرسد و در حد نمایش سازۀ اولیه و تیرها و ستونها به صورت expose بوده و از متریالهای اورگانیک یا بروتال استفاده میکنند. مبلمان، کوتاه و ساده بوده و نسبت مبلمان به فضا، 30:70 یا 40:60 است و آنها را داخل حفرههایی که در دیوارها ایجاد کردهاند، جا میدهند. در خصوص پلکان نیز معمولاً پلهها را یک بازو و بدون پاگرد و ترجیحاً بدون دست انداز میسازند.
از اواخر دهۀ 1960، ماشین و تکنولوژی که دستاوردهای مهم مدرنیته و عامل اصلی پیشرفت و توسعه محسوب میشدند مجدداً منبع الهام معماران قرار گرفتند و آغازگر سبکی در معماری شدند که به نام hi-tech یا تکنولوژی پیشرفته خوانده میشد. از دید معماری hi-tech که توسط گروهی از معماران بریتانیایی توسعه پیدا کرد، ایجاد یک معماری کارامد صنعتی و تکنولوژیک، میراث برجستهای از خط سیر گم شدۀ جنبش مدرن بود. بسیاری سال 1971 و طراحی مرکز هنری ژرژ پومپیدو در پاریس توسط ریچارد راجرز و رنزو پیانو را سنگ بنای سبک hi-tech میدانند. ویژگیهای معماری hi-tech به شرح زیر است:
مکتب deconstruction یکی از شاخههای مهم فلسفۀ پست مدرن محسوب میشود. این مکتب، فلسفۀ اصالت وجود که ژان پل سارتر پایهگذار آن بود و همینطور مکتب ساختارگرایی که خود مکتب اصالت وجود را به چالش کشید و توسط فردیناندو دو سوسور و لِوی استرارت پا گرفت را به نقد کشید. deconstruction توسط ژاک دریدا، فیلسوف معاصر فرانسوی پایهگذاری شد. این مکتب در معماری از اواخر دهۀ 1980 توسط معمارانی مانند پیتر آیزنمن و برنارد چومی مطرح شد. ویژگی معماری deconstruction روی آوردن به فرمهای پیچیده و خلق آنهاست. اگرچه این گرایش زیر عنوان پست مدرنیسم مطرح میشود، ولی معماران این سبک، موتیفها، عوامل و فرمهای قدیمی را به معماری خود راه نمیدهند و اقتباس از آنها را مزموم میدانند و نیز خوشه چینی از منابع گوناگون را نمیپسندند. دیکانستراکتیویستها علی رغم آنکه به معماری صرفاً به عنوان پدیدهای هنری مینگرند، عواملی چون توازن وحدت تناسبات و مانند آنها که معیارهای هنری معماری هستند را رد میکنند. deconstruction سعی دارد تا ساختار اندیشه و نظم محوری را که معتقد است به جهان تحمیل شده، تغییر دهد و با نگاهی متفاوت، قواعد زیباشناسانۀ معماری، بالاخص بیان و نظم فرمال و خطی را به چالش درآورده و بنیان فکنی کند و رویکردی جدید در معماری جهت یافتن تعاریفی نوین از درک مفاهیم زیباشناسی در گسترۀ فرم و معنا ارائه دهد. دوری از نظم دکارتی، هندسۀ اقلیدسی، تجزیۀ فرم و فقدان هرگونه مرکزیت با به کارگیری عناصر متضاد و ابهام در روابط بین آنها، از خصوصیات این سبک به شمار میرود.
فلسفۀ فولدینگ، برای نخستین بار توسط فیلسوف فرانسوی ژیل دلوز مطرح شد. فلسفۀ دلوز، یک فلسفۀ افلاطون ستیز و دکارت ستیز بود. از نظر این فلسفه، هیچ ارجحیتی در جهان وجود ندارد. دلوز، مفهوم تاخوردگی را از خصوصیات بارز فولد میداند. دیگر کوتاهترین فاصله بین دو نقطه یک خط نیست، بلکه یک تاخوردگی است و در این زمان و مکان، دیگر فضا ایستا تلقی نمیشود. یکی از دیگر موارد کلیدی در مباحث مطرح شده توسط دلوز، افقیگرایی است. اصطلاح ریزوم، تداعیکنندۀ این اندیشۀ افقی است و به معنای ریشه و ساقۀ زیرزمینی برخی از گیاهان است که با قطع بخشی از ساقه، آن گیاه از بین نرفته؛ بلکه از همان جا در زیر خاک گسترش مییابد. در مجموع میتوان مباحث نظری مطرح در نظریۀ فولدینگ را به شرح زیر بیان کرد:
به طور کلی، تحولاتی که در فیزیک کوانتوم، ژنتیک، ریاضی فضایی، نجوم و ... رخ داده است، منبع الهام معماران این مکتب قرار دارد. به اعتقاد چارلز جیمز که نظریهپرداز این سبک میباشد، فرم تابع دیدگاه جهانی است و معماری باید تابع دیدگاه انسان نسبت به خود و جهان پیرامونش باشد. جیمز با طرح این نظریه، به استقبال نوعی معماری چندوجهی و پیچیده رفت که نسبت دقیقی میان نیازها، الزامات فنی و زیباییشناختی پیشین و ضروریتهای امروز برقرار میساخت. وی معتقد بود که اگر معماری باید به سمت طبیعت و فرهنگ گرایش پیدا کند، بهتر است به سمت یک مجموعۀ بزرگتر، یعنی کل کیهان پرش یابد. چارلز جیمز در کتابی با نام معماری پرش کیهانی، مطرح ساخت که جهان، به صورت خطی و یک سویی، گسترش نیافته؛ بلکه این تکامل به صورت خطی و سپس رسیدن به مرز بحران و آشفتگی و در نهایت؛ پرش به شرایطی کاملاً متفاوت با گذشته صورت گرفته است.
ضوابط و شاخصههای معماری پرش کیهانی:
نظر خود را بیان کنید :